|
زینبیم بخدا زینبیم
زداغ آل حیدر دل غمینم بود نام حسین نقش جبینم
غلام حضرت ام المصائب همان دخت امیرالمومنینم
عاشق خون خدا زینبیم
صدایش چون امیرالمومنینه خطابه خواندن او آتشینه
به شام وکوفه ثابت کرد زینب که زهرای دگر روی زمینه
دختر خیرالنسا زینبیم
علی وفاطمه دلخون زینب تمام عشق شد مدیون زینب
اگرچه نوکری نا لایقم من ولی نامم شده مجنون زینب
میزنم دم زشما زینبیم
دل عاشق شده بیمار زینب فدای دیده خونبار زینب
زنم لطمه به صورت من به یاد کبودیه رخ سالار زینب
نیلیه صورت ما زینبیم
غم او بر دل زارم نشسته منم سینه زن مجنون وخسته
به عاشورا بریزم خون بپایش گواه من همین فرق شکسته
مرجع تقلید ما زینبیم
کلمات کلیدی:
سبک 6 |
عباس من آب آورم پشت وپناه لشکرم
ای ساقی لب تشنگان اباالفضل
تویی علمدار جوان اباالفضل
ابوفاضل تویی دارو ندار من همه عشقـم نگـار من بهار من
ببین با رفتنت ای جان جانان ز کف رفته همه صبر و قرار من
فخر سپاه من تویی پشت و پناه من تویی
تویی بـرادر را امان ابالفضل
ای ساقی لب تشنگان ابالفضل
ابوفاضل تویی سردار خوش قامت به خیمـه کـودکـان باشند بی تابت
برادر جان نمـانـده بهر مـن طاقت برم تا خیمه گه این جسم بی جانت
افتاده ای روی زمین ای تک یل ام البنین
من گشته ام قامت کمان ابالفضل
ای ساقی لـب تشنگان ابالفضل
بدون تو شدم من بی کس و یاور سر جسمت رسیده از جنان مادر
بـگـو بـا من قـرار سینه خـواهر کجا گشته جدا دست تو از پیکر
دستت جدا از پیکرت پشتش شکست برادرت
ناله زدی ادرک اخاک ابالفضل
ای ساقی لب تشنگان ابالفضل
ملائک در غم تو دیده گریانند نـبـی و حیـدر و زهرا پریشانند
جـراحات تـنت آنقدر بسیارند زمین و آسمان زین داغ خونبارند
دستت شده از تن جدا
گردد سرت بر نیزه ها
من ماندم و این دشمنان ابالفضل
ای سـاقـی لب تشنگان ابالفضل
کنار علقمه غوغا شده برپا امـان و نـاله و صد آه و واویلا
زضرب آن عمود آهن اعدا فتاده بر زمین از روی زین سقا
جسم تو در خون غوطه ور
گفتی مرا خیمه مبر
در انتظارت کودکان ابالفضل
ای ساقی لب تشنگان ابالفضل
کلمات کلیدی:
حضرت علی اکبر
علی اکبر من تویی یاور من
علی جان بابا مرو از بر من
تویی پور حیدر شبیه پیمبر
علی اکبر من
علی ای راحت جان و دل بابا بیا بنگر که خون گشته دل بابا
اگر از سوی میدان برنگردی تو شـود داغـت عزیزم قاتل بابا
الا نور دیده شدم قد خمیده
که وقت وداع من و تو رسیده
تویی نور عینم ببین شور و شینم
علی اکبر من
الا دلـدار بـابـا ای علـی اکبـر روانـه شو به سوی دشمن کافـر
علیجانلحظهایدیگرتحمل کن شوی سیراب و از دستان پیغمبر
به آن قد و قامت به عشق شهادت
برو سوی میدان علی با شجاعت
الا یادگارم ببین بی قرارم
علی اکبر من
علی ای یـادگار فـاتح خیبر جـوان آل هـاشـم شـبـه پیغمبر
ز سوز تشنگی نزد پدر رفتی ولی دیدی که او بود از تو تشنه تر
الا پور لیلا بگو تو به بابا
برای چه گشته تنت ارباً اربا
علی ای امیدم تویی نور دیدم
علی اکبر من
تو بودی در غریبی یار و دلدارم ولی اینک ببین من بی کس و یارم
سـر بالین تـو بنشستم و گـفتم چگـونه پیکـرت تـا خیمه بردارم
زجا خیز و بنگر به احوال مادر
شده عمه زینب پریشان و مضطر
همه بیقرارند به دل غصه دارند علی اکبر من
کلمات کلیدی:
حضرت ابالفضل العباس
قرار دل من همه حاصل من
نیامد زمیدان ابـوفـاضل من
دو دستت بریده شدم قد خمیده ابوفاضل من
ابوفـاضل تویی دار و ندار من همه عشقم نگـار مـن بهـار من
ببین باغم ز داغ تو خزان گشته ز بعد رفتنت کارم فغـان گشته
ابـوفـاضل نگـر بر حال زار من ز کف رفته همه صبر و قرار من
ببین من غمینم چه زار وحزینم
چگونه تو را من ازین پس نبینم
تویی تکسوارم نگر حال زارم ابوفاضل من
برادر جان چرا اینک تو بی تابـی نمـانده در میـان خیمـه هـا آبـی
تـو دادی وعـده آبـی بـه طفـلانم چه گـویم پـاسـخ آنـها نمی دانم
چو اسبت سوی خیمه بی سوار آمد همه گـفتند عمـو دیگـر نـمی آید
تو و مشک بی آب من و طفل بی تاب
رقیه بگوید چه شد وعده آب
همه تشنه کامند به دنبال آبند ابوفاضل من
کجـا رفـتی علمـدارم مـه تابان نمی آید صدایت دیگر از میدان
تو که رفتی حسینم شد تک و تنها سـر بـالـیـنـت آمـد مـادرم زهرا
کجا رفتی ابالفضل ای برادرجان نمی خواهند دگر آبی ز تو طفلان
من و غصه و غم همه غرق ماتم
ز داغت برادر شده قامتم خم
تویی یار زینب علمدار زینب ابوفاضل من
روانه سوی کوفه با سـرت گردم چه شرمنده به پیش مادرت گردم
نمی دانم چه گویم کر گه پرسد او چه شد عباس من زینب حسینت کو
چو می گردم اسیر آندم کجایی تو فـتـاده روی خـاک کـربـلایی تو
چه شد پیکر تو منم خواهر تو
چگونه ببینم به نیزه سر تو
تو ماه منیری به عالم امیری ابوفاضل من
کلمات کلیدی:
امام حسن علیه السلام
غریب مدینه شفابخش سینه
ز داغت برادر دل من غمینـه
حسن ای برادر تویی جان خواهر
غریب مدینه
حسن جانم تو هستی عشق پیغمبر عـزیـز قلـب مـادر زاده حیدر
ز داغ تـو فـلک هم غرق ماتم شد ملائک می زنند بر سینه و بر سر
سیه گشته عالم همه غرق ماتم
ز داغت برادر شده قامتم خم
قرارم تو هستی نگارم تو هستی
غریب مدینه
ز زهر کینه دشمن شدی مسموم دگـر از دیـدن رویـت شـوم محروم
چو من اینک به یاد کربلا باشم شده ذکرم حسین مظلوم حسن مظلوم
ببین من غمینم چه زار و حزینم
چگونه تو را من ازین پس نبینم
تویی یادگارم نگر حال زارم
غریب مدینه
برادرجان ز داغ کوچه ها برگو از آن ثانی که زد سیلی به مادر گو
بگو با زینبت آنجا چه ها دیدی ز حال مـادر و از حـال حـیدر گو
تو آنجا چه دیدی چه غمها کشیدی
تو زخم زبانها ز اعدا شنیدی
تویی یار مادر عزیزم برادر
غریب مدینه
حسن جانـم تو هستی یادگار من همه هستم بـهار مـن نگار من
چو دشمن پیکرت را تیرُباران کرد ربود از دل همه صبر و قرار من
شدم دل شکسته منم زار و خسته
ز داغت دو عالم به ماتم نشسته
تویی نور دیده شدم قد خمیده غریب مدینه
کلمات کلیدی: