سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]
مجموعه اشعار مرتضی رهنما

برادرجان     برادرجان

زجا برخیز نور دو دیده     سر قبرت زینب رسیده

برادرجان بیا بنگر که گشته زینبت مضطر ز داغ تو

حسین من بیا بنگر که زینب را دگر کشته فراق تو

حسین من بهار من نگر اینک خزان آمد به باغ تو

نگر مویم سپید است و نگر قدم کمان
گشته ز داغ تو

نگر من را    نگر من را

ببین داغت با من چه کرده     دل
من را صدپاره کرده

منم زینب     برادرجان

ز جا برخیز عباسم بیانزدم و پایت را رکابم ساز ابوفاضل

اهانتهای دشمنها ز بعد تو برادرجان
شده آغاز ابوفاضل

ز ضرب سیلی دشمن نتوانم که چشمم را نمایم باز ابوفاضل

به این اطفال
دلخسته به این
دلهای بشکسته نظرانداز ابوفاضل

نگر من را    نگر من را

بیا بنگر فرقم شکسته       نمازم
را خوانم نشسته

نگر من را    برادر جان

برادر جان بیا بشنو کنون از این دل زارم فغان من حسین من

  نگر بر خواهرت اینک ببین قد کمان من حسین من

کجا بودی حسین من به هنگامی که دشمن مرا می زد کجابودی

در آن وقتی که طفل تو به پشت ناقه
بابا را صدا می زد کجا بودی

رقیه گوشه ویران ز بهر تو جانش را فدایی کرد کجا بودی

چو زینب از درون
محملش رأس حسینش را نگا می کرد کجا بودی

مپرس از من از حال سه ساله خزان
گردید باغ آلاله

چهل روز است برادرجان که من با دشمنان تو شدم همراه

به هر لحظه کشیدم من به یاد غربتت
جانا فغان و آه

شنیدم طعنه هایی من به شهر کوفه و شما و میان راه

          ز بسکه
غصه خوردم من ببین قدم شده همچون هلال ماه

چهل روز است ز تو دورم      چهل
روز است در شور و شینم

بود ذکرم حسینم یا حسینم

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی رهنما 87/11/19:: 4:52 عصر     |     () نظر